لینک باکس افزایش بازدید
رسانههای انگلیسی به ویژه بیبیسی فارسی در طول ایام فتنه چند رویکرد که همه در راستای استراتژی مقابله با دولت نهم بود را دنبال نمودند. ابتدا فعالیتهای آنها در جهت فضاسازی متناسب با تحولات صحنه شکل گرفت اما جهت اصلی سوق دادن مردم به سمت بیتفاوتسازی و عدم اهمیت برگزاری انتخابات سیر مینمود. این روند تا گرم شدن فضای انتخاباتی در کشور ادامه داشت اما رسانههای انگلیس که بهعنوان ابزار اجرایی سیاستهای مداخله جویانه دولت بریتانیا فعالیت مینمایند ناچار به تغییر رویکرد و تلاش برای مصادره فضای سیاسی کشور در جهت اهداف خود شدند.
در این مقطع، رویکرد آنها در نقش سخنگویی مشارکت مردمی و استقبال عمومی ظاهر شد و از طریق کمپ دو نامزد هماهنگی سیاسی- روانی بخشی از جامعه را برعهده گرفتند. جالب است که اهمیت انتخابات ایران برای لندن تا آن حد بود که مجموعاً 55 خبرنگار از رسانههای انگلیس تحت عنوان پوشش انتخابات به ایران سفر کردند. این گروه 55 نفره رسانهای بعد از پایان برگزاری انتخابات به دلیل اینکه نتیجه آنچه که آنها انتظارش را میکشیدند نبود، سخنگویی جریان تعرض و سپس اغتشاش را برعهده گرفتند.
در این مقطع بیبیسی فارسی با استفاده از تصاویر دوربینهای غیرحرفهای اغتشاشگران، دامنه تبلیغات آنها را به حوزههای بینالمللی کشاند و زمینه را برای اظهارنظر مقامات انگلیس که همه امور رسانهای را در پنهان مدیریت میکردند و سایر مقامات گستاخ اروپایی هموار ساختند.
شبکههای فارسی و انگلیسی بیبیسی بهعنوان سردمداران موج جدیدی که هدفش مشوش نشان دادن نتایج انتخابات و ضربه به مشروعیت نظام و انتخابات بود زمام انتشار اخبار کذب و تحریککننده را به دست گرفت و دور جدید جنگ روانی سیاسی را آغاز کردند. در راستای این جنگ روانی تجهیزات شبکه فارسی بیبیسی قبل از آغاز تظاهرات عدهای در مقابل سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن (و حتی قبل از حضور پلیس) نصب میگردد اما از 10 هزار نفری که در انتخابات شرکت کردهاند تنها چند صدنفر که چهره بسیاری از آنها بهعنوان معاندان نظام شناخته شده است حضور مییابند اما شبکه بیبیسی فارسی لحظه به لحظه در جهت مشوش نشان دادن نتایج انتخابات آن را پررنگ پخش مینماید. ناگفته نماند این تعداد کم هم برای یک جریان خاص فعالیت تبلیغاتی میکردند، سازماندهی میشوند.
در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که یک وجه مشترک در سیاست انگلیس برای انتخابات لبنان و ایران وجود داشت که قابل توجه است. در جریان انتخابات لبنان 4 یا 5 هواپیمای بزرگ چارتر وظیفه انتقال لبنانیهای مقیم انگلیس را به بیروت جهت شرکت در انتخابات از سوی دولت انگلیس برعهده دارد و سه هفته به 22 خرداد پروازهای ایران ایر با وجود جایگزین شدن پروازهای بزرگ بازهم با کمبود جا مواجه میشوند. البته این بار سیاست انگلیس بسیج چهرههایی است که میپندارند میتوانند به عنوان اعضای اتاق فکر در روند رأیگیری مردم مؤثر باشند ولی عملاً نتیجهای در بر نداشت بنابراین امروز بهدلیل ناکامی در نتیجه انتخابات سیاست دولت انگلیس و رسانههای این کشور این است که حتی اگر صحنه توسط مخالفین واگذار شود باید از ایران سیمایی مشوش و از دولت چهرهای سرکوبگر به خارج منعکس گردد.
در همین راستا روزنامه تایمز که مواضعی نزدیک به دولت انگلیس دارد 88/3/25 مینویسد: «آنچه در ایران رخ داده کودتایی علیه کودتا بوده است.» میلی بند وزیر امورخارجه این کشور 88/3/23 میگوید: ایران را باید همچنان در قبال دل نگرانیهای بینالمللی درگیر نگه داشت (تحت فشار گذاشت) وی در اظهاراتی بیادبانه و گستاخانه که دخالت در امور داخلی ایران است میگوید: «ملازمات حوادث اخیر در ایران را با نگرانی جدی دنبال میکنیم.»
بهطور کلی باید گفت تاکتیک انگلیس قبل، حین و بعد از انتخابات ایجاد موج نرم علیه حاکمیت و نظام اسلامی در جهت استراتژی آنها که عدم توفیق احمدینژاد برای دور بعدی ریاست جمهوری است طراحی شده اما تاکنون با وجود دهها شیطنت نتوانسته به آن دست یابد. شبکه بیبیسی و آتش بیاری معرکه
سابقه کاری بیبیسی
MI-6 گذرانده بود در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (جلد 1 صفحه 329) ذیل بحث جنگ روانی به بنگاه بیبیسی اشاره میکند و مینویسد:
MI-6 عمل میکندو در کمیسیون عالی آن یک یا دو نماینده MI-6 حضور دارند. در رابطه با هر کشوری که برنامه پخش میشود نیز بیبیسی دارای یک کمیسیون تخصصی است. . . . نکته قابل توجه دیگر که در چارچوب آیین نامه جنگ روانی قرار دارد این است که مسلما بیبیسی در شرایط خاص و در موارد مهم کمیسیون عالی بیبیسی اجازه پخش اخبار ساختگی را میدهد.«
تشکیل اتاق جنگ روانی در شبکه تلویزیونی سیانان
برنامهریزی غرب برای 18 میلیون کاربر اینترنت در ایران
(Open Society Institute (OSI
که متعلق به جورج سوروس یهودى است.
بودجه 400 میلیون دلاری سیا برای آشوب پس از انتخابات
کمک امریکا به اغتشاشگران
نتایج سرمایه گذاری های غرب در رسانه
ژنرال ها و سربازان جنگ نرم چگونه عمل می کنند
ناتوی فرهنگی به روایت مقام معظم رهبری
تلاش شکست خورده امریکا برای انقلاب رنگی در ایران
سربازگیری از دانشگاهها
سرمایه گذاری چندوجهی
جنبش های فمنیستی
صید نخبگان
در حلقه بنیاد سوروس
سیا و جنگ سرد فرهنگی
جنجال کتاب خانم ساندرس
وزارت فرهنگ بلوک غرب
سیا و کنگره آزادی فرهنگی
عملیات «براندازی نرم» به سبک بنیاد امریکایی سوروس
سوروس و فعالیتهای براندازی در کشورها
سوروس در ایران؟
رابطه هاله اسفندیاری با بنیاد سوروس
شبکه فارسی بیبیسی بیتردید یکی از اصلیترین آتشبیاران آشوبهای آن ایام بود.
شبکه تلویزیونی بیبیسی در رأس همه رسانههای معاند با ایران سرافراز، با ادعای اطلاعرسانی لحظه به لحظه از انتخابات دهم ریاست جمهوری عملاً به پایگاه انتشار تحلیلهای ساختگی و برانگیختگی اجتماعی در ایران تبدیل شده است.
آنچه کارشناسان در ایام فتنه ابراز میداشتند که شبکه فارسی بیبیسی به منظور انجام شبکه براندازی نرم و با حمایت نیروی انسانی و مالی جریانی در داخل راهاندازی شده است طی روزهای منتهی به انتخابات و پس از آن عملاً به اثبات رسید.
نکته جالب توجه در این است که بیبیسی بهرغم دریافت بودجه 15میلیون پوندی (22میلیون دلاری) وزارت امور خارجه انگلیس، قبل و پس از راهاندازی همواره به کسری بودجه و اعتراض مردم مالیات دهنده بریتانیا روبهرو بوده است، این در حالی است که در آن ایام مبادرت به افزایش پخش برنامههای زنده خود کرده، بهطوری که شب انتخابات مطابق روال قبلی برنامههایش را تا پایان شمارش آرا و اعلام نتایج در قالب میزگرد، وب گردی، گفت وگو با کارشناسان، ارتباط مستقیم (نوبت شما) و. . . ادامه داد.
بی بیسی که در طول دوره فعالیت خود همواره از تنظیم و پخش خبر به شیوه شبه خبر (فیجرنیوز) و تلفیق سخت خبر (هارد نیوز) و نرم خبر (سافتنیوز) پیروی کرده است در آستانه انتخابات و پس از آن دقیقاً و دائماً با سوئیچ کردن این شیوههای خبری به یکدیگر، اهداف شبههسازی، بحرانافکنی و هدایت افکار عمومی به انگیختگی و نضج آشوب را هدایت کرد.
این شبکه متعلق به استعمارگر پیر که در ایام فتنه، خود را آماده بحرانسازی اجتماعی کرده بود، پیشاپیش در اخبار و تحلیلهای به اصطلاح کارشناسان سیاسی مسائل ایران، بحث تقلب را تئوریزه کرده و قاطعانه بر آن پای میفشرد که چنانچه احمدینژاد رأی بیاورد شکی در تقلب وجود ندارد.
بی بیسی در چارچوب سناریوی خود، در قالب برنامههای زنده، بلافاصله پس از اعلام آمارهای غیررسمی از منابع داخل ایران پروژه تقلب در انتخابات را با حضور فرخ نگهدار (رئیس سازمان فدائیان خلق) و صادق صبا (تحلیلگر سیاسی) کلید زد و پس از این به تناوب انتشار خبرهایی از ایران، ارتباط مستقیم و. . . کارشناسانی مانند جمشید برزگر، هاشم احمد زاده، احمد سلامتیان، سعید برزین، مسعود بهنود و. . . در استودیو و آدمهایی از احزاب و گروهکهای داخل ایران هر لحظه به موازات اعلام آرای احمدینژاد، بر حملات و تثبیت و تلقین تقلب در انتخابات افزود بهصورتی که نزدیک صبح و تا ظهر شنبه جملگی گزارشپراکنی این شبکه دستور حمله و اغتشاش و افزایش نارضایتی بود.
شیوه بارز بیبیسی در توفیق خود این بود که کلیت مباحث در یک دایره طراحی شده روش قورباغه پخته، کارکرد مییافت. بدین صورت که مثلاً کارشناسان استودیو دلایلی را درقالب تحلیل مطرح میکردند و سپس ارتباط مستقیم برخی آدمهای معمولی تحت عنوان مخاطبان بیبیسی و بعد از این ارتباط با رئیس ستاد مردمی موسوی و سخنگوی ستاد مهدی کروبی و... مجدداً کارشناسان داخل استودیو و. . . جملگی صحبتهای یکدیگر را کپی کرده و با کمی شاخ و برگ اضافه به خورد بینندگان این شبکه میدادند.
بیبیسی برای پیشبرد سناریوی خود، به خوبی از شیوه نرم خبر استفاده میکرد بهطوری که در ساعت یک بامداد با اولین اعلامهای غیررسمی آرا، سایتهای بالاترین و قلم نیوز را در قاب میگرفت که بوی تقلب میآید یا رأیهای سفید را به حساب احمدینژاد گذاشتهاند و هرچه اعلام آرای احمدینژاد بیشتر میشد لحن و نحوه بیان مطالب بیبیسی و آدم هایش تندتر میشد تا آنجا که در ساعت 2 و 20دقیقه بامداد سناریوی آنها به نقطه اوج خود رسید و درتمام این نوع انتشار، بیبیسی با استفاده از خبر سخت (البته تحریکآمیز ) که هم اکنون موسوی و. . . به وزارت کشور رفتهاند و سوئیچ آن به خبر نرم (درقالب گفت وگو و ارتباط مستقیم) و سپس شبه خبر در ارتباط با رئیس نهاد مردمی موسوی، کاملاً بحرانسازی و تحریک مخاطب رقم زده میشد.
اکنون بیش از پیش دست بیبیسی رو شد. شبکهای که به دلیل کسر بودجه بیبیسی رومانی را تعطیل کرد، مجانی به مخاطبان داخل انگلیس خط نمیدهد. اسپانسر آگهی ندارد و مشخصاً اغلب خبرنگاران آن از طیفهای اصلاحطلب و مشاور آن یکی از سردبیران نشریات زنجیرهای توقیف شده است و ...، بنابراین چنین رسانهای کسری بودجه خود را از کجا تأمین میکند و آیا با توجه به طیف فکری همکار این رسانه میتواند مدعی بیطرفی باشد، بیبیسی که از پخش اگهی قربانیان غزه خودداری کرد که مبادا مخاطبانش آن را نقض بیطرفی بیبیسی بدانند، اکنون با جمع یکطرفهای چگونه میتواند مدعی خبر پراکنی چندسویه درباره ایران باشد؟ وجدان رکن چهارم دموکراسی در عملکرد بیبیسی درباره انتخابات دهم در رنج است آیا محکم به این قضیه رسیدگی خواهیم کرد؟
جنگ جهانی اول را جنگ روزنامهای و جنگ جهانی دوم را رادیویی نامیدهاند. اگر این خط زمانی را ادامه دهیم میتوان نتیجه گرفت جنگ سرد (جنگ جهانی سوم) جنگی تلویزیونی بوده است اما جنگ جهانی جدید دنیای غرب در قالب مبارزه علیه تروریسم (که پوششی برای مبارزه با گسترش اسلام است و گاهی از آن به جنگ جهانی چهارم تعبیر میشود) منازعهای با تلویزیونهای ماهوارهای است.
در 7 دی 1319 شمسی یعنی در اولین سال جنگ جهانی دوم، بخش فارسی رادیو بیبیسی، کار خود را آغاز کرد. در این زمان رقیب جدی رادیو بیبیسی در ایران، رادیو «برلن» بود. اما در حال حاضر و با گذشت بیش از 66 سال از آغاز به کار رادیو بیبیسی اینک تلویزیون فارسی بیبیسی نیز به میدان دیپلماسی رسانهای پا میگذارد. دیپلماسی رسانهای در تعریف ساده آن به معنای ترسیم تصویری مطلوب از یک دولت در اذهان مردم یک کشور دیگر است تا از این طریق شرایط برای رسیدن به منافع تسهیل و آسان شود. همزمان با شکلگیری رسانهها دوران دیپلماسی رسانهای نیز آغاز شد و با گذشت زمان و شکلگیری رسانههای جدید دیپلماسی رسانهای نیز متحول شده است. دیپلماسی تلویزیونی و دیپلماسی اینترنتی یا سایبر دیپلماسی واژههایی هستند که نوآوریهای اخیر را در این عرصه نشان میدهند.
جمله معروفی وجود دارد که میگوید سفارتخانهها متعلق به عصر کشتیهای بادبانی است.
یعنی اگر دوران ماقبل شکلگیری رسانهها سفارتخانه و سفیر یک کشور در کشوری دیگر سخنگو و نماینده تامالاختیار آن کشور محسوب میشد امروز دیگر اینگونه نیست چراکه کشورها با استفاده از رسانهها مقاصد خود را به مخاطبان میرسانند. اما با شکلگیری شبکههای تلویزیونی برای کشورهای هدف میتوان گفت سفارتخانهها از درون ساختمانها به درون شبکههای تلویزیونی نقل مکان کردهاند.
از سوی دیگر باید توجه داشت که ناتوی فرهنگی دارای شاخههای متعدد و متنوعی است که یک بخش آن ناتوی خبری میباشد. ناتوی خبری در حلقه اول شامل منابع خبری غیرفارسی مانند آسوشیتدپرس، یونایتد پرس، رویترز و فرانسپرس و سیانان، بیبیسی، صدای امریکا و فاکس نیوز و. . . میباشد اما در حلقه دوم ناتوی خبری شبکههای خبری فارسی زبان قرار دارند. از میان آنها تلویزیون صدای امریکا دارای شبکه تلویزیونی ماهوارهای بود و اینک به ناتوی خبری واحد جدیدی به نام تلویزیون فارسی بیبیسی نیز اضافه میشود.
بدیهی است این رسانه جدید در راستای جنگ روانی دولت انگلیس عمل خواهد کرد.
حسین فردوست یکی از برجستهترین چهرههای اطلاعاتی رژیم پهلوی که دورههای آموزشی خود را زیر نظر متخصصان سرویس جاسوسی انگلستان
«بیبیسی یک سازمان تخصصی است که توسط یک کمیسیون عالی اداره میشود. در این کمیسیون برجستهترین کارشناسان سیاست خارجی انگلیس عضویت دارند. ولی طبعاً این به معنای استقلال ارگان فوق نیست؛ بلکه بیبیسی خود یک ارگان مهم سیاستگذار در مجموعه نهادهای سیاسی انگلیس است و مسلماً در هماهنگی با
به غیر از این موارد عملکرد این شبکه در مقاطع مختلف تاریخی نشان میدهد دولت انگلیس برای انجام عملیات فریب و پوشش هماره از این شبکه استفاده کرده است که به عنوان نمونه میتوان به کتاب »حصاری از دروغ« که به زبان فارسی نیز ترجمه شده اشاره کرد.
بررسی فعالیتهای خبری شبکه تلویزیونی CNN در ایام فتنه نشان میدهد این شبکه تمام توان خود را در جهت بهرهبرداری از اغتشاشات بسیج کرده بود. گردانندگان CNN با قطع برنامههای عادی بهطور ویژه به انعکاس تحولات ایران پرداخته و با استفاده از تصاویر دریافتی از بینندگان که قابل استناد نیست، حتی کمترین معیارهای حرفهای انتقال خبر را زیر پا گذاردند.
این شبکه حتی پا را فراتر گذارده و به آموزش اغتشاشگران روی آورد. شبکه مزبور در برنامههای مختلفی راههای هک کردن سایتهای اطلاعرسانی کشور. . . را به بینندگان خود آموزش داد. همچنین این شبکه مصراً از بینندگان خواست هرگونه فیلم و عکس حرفهای و غیرحرفهای از اغتشاشات اخیر را جهت بهرهبرداری به آدرس الکترونیکی CNN ارسال کنند.
لازم به یادآوری است در جریان جنگ غزه و تجاوز وحشیانه رژیم صهیونیستی، برخی رسانههای غربی و سایتهای اینترنتی به بهانه عدم ترویج خشونت از نمایش تصاویر و فیلمهای این جنایات خودداری کردند.
از جمله اقدامات دیگر، سرویس یوتیوب با تجدیدنظر در قوانین خود، نمایش فیلمهای تحریککننده عواطف و احساسات را مجاز اعلام کرد.
تحریک و ترغیب اغتشاشگران به ادامه خشونت و درگیری یکی دیگر از محورهایی بود که توسط CNN دنبال میشد. این شبکه حتی برنامه »لاری کینگ« را به موضوع ایران اختصاص داد و با تغییر ماهیت این برنامه و ادعای دریافت خبر فوری از ایران، دامن زدن به تنش و اغتشاش را پی گرفت. در این برنامه بازتاب اغتشاشات با استفاده از نظرات کارشناسان مختلف به ویژه کارشناسان غیرمنصف مورد بررسی قرار گرفت. همچنین صحنههایی از زد و خورد نیروهای امنیتی به نمایش درآمد و نحوه برخورد دولت ایران در مصاحبههای مختلف به چالش کشیده شد.
نمونههای فوق که تنها گوشهای از تلاش همهجانبه CNN در تحریک آشوبگران بود، این سؤال را در اذهان ایجاد میکرد که آیا زمان آن فرا نرسیده تا برخورد جدی با رسانههایی که اصل بیطرفی و صداقت را در خبررسانی دنبال نمیکنند، صورت گیرد.
در حالی که دولت امریکا از اعطای ویزا به خبرنگاران ایرانی خودداری میکند باید صدور ویزا برای خبرنگاران امریکایی را در پرتو رویکردهای خصمانه آنها علیه امنیت و ثبات کشور مورد تجدیدنظر جدی قرار داد و مسئولیت اصلی این گونه امور را نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در نیویورک بر عهده دارد که باید با نگاهی جدیتر با این گونه خصومتها تعامل کرده و بهطور دقیق تمامی اعمال و رویکردهای آنها را ثبت و رصد کند و از این مهمتر باید راهکارهایی حقوقی برای دادخواهی نسبت به این گونه اقدامات متاثر از خطمشیهای صهیونیستها توسط CNN را در دستور کار خود قرار دهد.
چندى پیش گزارشى از سوی وزارت خارجه اسرائیل منتشر شد که در آن به وجود 18 میلیون کاربر اینترنتى در ایران به عنوان یک فرصت نگاه کرده بود. چهارسال پیش هم وزارت خارجه اسرائیل همایشى با عنوان «اینترنت در ایران» برگزار کرد و در آن ضمن اظهار خرسندى از افزایش نفوذ «اینترنت ناسالم» در جامعه ایرانى و گسترش موسیقى هایىچون رپ و راک و. . . را از طریق اینترنت امیدوارکننده دانسته بود.
در این گزارش آمده بود: «بخشى از سازمان اطلاعات مرکزى امریکا وظیفه دارد ضمن آلوده کردن اینترنت براى ایرانیان، در سایت وبلاگهاى ایرانى به جستوجو پرداخته و پس از جمع آورى و ترجمه اطلاعات بهدست آمده، آنها را آنالیز نموده و مورد بهرهبردارى قرار دهد.»
واقعیت آنست که امریکاییان، بهویژه صهیونیستهاى امریکایى در اجراى این پروژه شدیدا فعالند چنانچه بنیاد سوروس یکى از شاخههاى فعال این پروژه امریکایى- صهیونیستى است.
در تعریف این بنیاد مىخوانیم: بنیاد سوروس (Soros Foundation)، با نام اصلى بنیاد جامعه باز
سوروس یک یهودى مجار تبار امریکایى است و سالهاى متمادى است که با تشکیل یک شرکت سرمایهگذارى و یک سازمان مطالعاتى حقوقبشر در بیشتر نقاط جهان به نفع توسعه صهیونسیم فعالیت مىکند. هدف این مؤسسه، آن طور که خود عنوان مىکند ایجاد و حفظ ساختارها و نهادهاى جامعه باز است. خود مؤسسه و رسانههاى غربى فعالیت بنیاد مذکور را از کمک انساندوستانه گرفته تا بهداشت عمومى و رعایت حقوقبشر و اصلاحات اقتصادى عنوان مىکنند، ولىعدهاى بهدرستى به خاطر دست داشتن این مؤسسه در انقلابهاى رنگى، هدف این مؤسسه را براندازى نرم و خاموش کشورهاى مختلف مىدانند.
سوروس در بیش از 30 کشور جهان از جمله جمهورىهاى آذربایجان، ارمنستان، ازبکستان، اوکراین، تاجیکستان، روسیه، گرجستان، قرقیزستان، قزاقستان و مولداوى داراى نمایندگىهاى فعال است.
بنیاد سوروس در انقلاب مخملى (Rose Revolution) گرجستان، نقش مهمى را ایفا کرد. در گرجستان با صرف 20 میلیون دلار به حمایت از مخالفین شوارد نادزه (Shevardnadze) برخاست.
دولت امریکا، با وجود اینکه گرجستان در لشکرکشى امریکایى به عراق مشارکت داشت، تصمیم به برکنارى شوارد نادزه گرفت. دلیل این تصمیم، موضع دوپهلوى او در قبال روسیه بود که به منظور حفظ موقعیت خود و جلوگیرى از وخامت اوضاع، مایل به تداوم مناسبات خوب با مسکو بوده است.
رئیس بنیاد سوروس که به زعم خود آنطور که به وى نسبت براندازى دادهاند، نیست و در مورد وى اغراق شدهاست جهت براندازى دولت نادزه حدود 500 هزار دلار در شبکه روستاوى 2 که نقش برجستهاى در انقلاب مخملى گرجستان داشت، سرمایهگذارى نمود تا از این طریق ضمن تشویق مردم به شورش، با آموزش لازم آنها را براى رسیدن هرچه زودتر به انقلاب نزدیک نماید!!
فعالیت سوروس در گرجستان تا آنجا ادامه یافت که پس از استعفاى نادزه و تشکیل دولت جدید، چهار نفر از اعضاى دولت جدید )گرجستان(وزراىآموزش و پرورش، دادگسترى، دارایى و ورزش جوانان) وابسته به بنیاد جورج سوروس بودند و قبلاً کارمند دفاتر وى محسوب مىشدند.
پس از وقوع انقلاب مخملى در گرجستان، جورج سوروس با اعلام رضایت از این مسئله تصریح کرد که در سایر کشورهاى آسیاى میانه از این اقدامات حمایت خواهد کرد.
روند کارى بنیاد سوروس به این شکل بود که این بنیاد، مرکزى مطالعاتى را در کشورهاى مختلف فعال مىکرد و سپس با ارزیابى مخالفان دولت مرکزى و حمایت از مطبوعات مخالف دولت زمینه را براى انقلابى آرام فراهم مىنمود.
عمدهترین فعالیت این بنیاد در حوزه کشورهاى آسیاى میانه و قفقاز است. در واقع براى اولین بار در سال 1997 و در جریان ورشکستگى مالى و اقتصادى کشورهاى جنوب شرق آسیا، فعالیت بنیاد مذکور به آسیاى میانه کشیده شد و در کشورهاى این منطقه نمایندگىهایى را تحت عنوان »جامعه باز « تأسیس نمود.
یکى دیگر از اقدامات بنیاد سوروس در کشورهاى آسیاى میانه به ویژه آذربایجان، آلوده ساختن جمعیت جوان این کشورها است. در همین ارتباط روزنامه» اولایلار» وابسته به وزارت امنیت ملى جمهورى آذربایجان از تلاش بنیاد مذکور براى گسترش موادمخدر در این کشور در پوشش برنامه مبارزه با موادمخدر خبر داد تا از این طریق جوانان این کشور را فاسد نماید. از سوى دیگر با توجه به بافت مذهبى جمهورى آذربایجان بنیاد سوروس براى از هم پاشیدن بنیادهاى اجتماعى و مذهبى این کشور تلاش مىکند. علاوه بر این نمایندگى بنیاد مذکور در آذربایجان تاکنون 20 میلیون دلار در راستاى فعالسازى رسانهها و سازمانهاى غیردولتى علیه دولت این کشور هزینه نموده است.
همچنین باید توجه داشت که بنیاد سوروس از مؤسسات و مراکزى که به دنبال ایجاد نافرمانى مدنى در جمهورىاسلامىایران هستند حمایت مىکند. مهمترین مورد آن حمایت و پشتیبانى بنیاد سوروس از مرکز ویلسون که هاله اسفندیارى از مدیران بخش خاورمیانهاى آن است، مىباشد.
طبق اعتراف هاله اسفندیارى، بنیاد سوروس با حمایت از برنامه خاورمیانهاى مرکز ویلسون به دنبال ایجاد یک شبکه ارتباط غیر رسمى در جهت عملى نمودن اهداف براندازانه نظام بوده است.
هدف براندازى نرم، سرنگون سازى حکومتها با کمترین هزینه است. پروژه بىثبات سازى، یکى از روشها و راهکارهاى جنگ نرم یا مبارزه بدون خشونت است. در این رویکرد تلاش مىشود تا کاراترین روشها وتا حد امکان با کمترین خشونت براى براندازى و نابودى حکومتهاى رقیب، آموزش داده شود. یکى از نظریه پردازان مطرح در این زمینه «جین شارپ» داراى دکتراى فلسفه از دانشگاه آکسفورد و از بنیانگذاران «موسسه آلبرت انشتین» در کمبریج ماساچوست، است. مهمترین اثر «جین شارپ» در این زمینه کتاب democracyfrom dictatorship toاست که به فارسى «از دیکتاتورى به دموکراسى» ترجمه شده است.
برخى از آثاردیگر شارپ: سیاست مبارزه بدون خشونت (1973)، گاندى بهعنوان یک استراتژیست سیاسى (1979)، قدرت اجتماعى و آزادى سیاسى (1980)، دفاع مبتنى بر افراد غیر نظامى و بسیارى دیگر که عمدتا در همین راستاست. آخرین اثر شارپ با عنوان «کاربرد کنش بىخشونتى: تمرین قرن بیستم و پتانسیل آن در قرن بیست و یک» در ماه ژوئن 2005 منتشر شد. این کتاب کارهاى قدیمى شارپ را در بر مىگیرد با مثالهایى که این روشها در آنها عملا به کار برده شدهاند و همینطور درسهایى که براى براندازان نرم در آن وجود دارد.
با نگاهى به آثار شارپ و توصیههاى او در مىیابیم که در طى دهه گذشته، افرادى در ایران تلاش کردند در بالاترین سطوح این توصیهها را بهعمل درآورند.
1 - عریضه نویسى و تنظیم نامههاى سرگشاده به مقامات عالى رتبه نظام، مانند نامه 136 تن از نمایندگان دوره ششم مجلس شوراى اسلامى به مقام معظم رهبرى در4خرداد 1382 و نامه بیش از یکصد نماینده مجلس ششم به رئیس جمهور در آستانه انتخابات مجلس هفتم درباره نبود آزادى انتخابات و یا بیانیههاى امضا شده توسط گروههاى اپوزیسیون در حمایت از اکبر گنجى (مطابق با دومین شیوه پیشنهادى جین شارپ در کتاب ازدیکتاتورى تا دموکراسى).
2 - برگزارى سوگوارىهاى سیاسى، مانند برپایى یادمان فاجعه نیویورک از سوىحزب مجعول پاک، با مجوز برپایى ازسوى وزارت کشور در 27 شهریور1380 و برگزارى سالانه مراسم بزرگداشت دکتر مصدق، مهدى بازرگان، یدالله سحابى ومقتولین پرونده قتلهاى زنجیرهاى و... (مطابق با شیوه پیشنهادى مذکور درشماره 43کتاب ازدیکتاتورى تا دموکرا سى).
3 - بازپسگیرى بیعت ونفى مشروعیت نظام و اصل ولایت فقیه و شخص رهبرى (برابر با شیوه پیشنهادى مذکور در شماره 120 کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى).
4 - برگزارى میتینگها و تجمعات حمایتى یا اعتراضآمیز که به عنوان نمونه مىتوان به تجمع اعتراضآمیز دفتر تحکیم وحدت و جنبشهاى دانشجویى نسبت به توقیف روزنامه سلام، محاکمه غلامحسین کرباسچى و عبدالله نورى و ردصلاحیت دکتر معین براى نامزدى نهمین دوره ریاست جمهورى اشاره کرد (مطابق با چهل وهشتمین شیوه پیشنهادى مذکور در کتاب ازدیکتاتورى تا دموکراسى).
5 - طرح خروج از حاکمیت که از سال 1381به عنوان یکى از موضوعات اصلى وارد لیست واکنشهاى سیاسى اصلاح طلبان شد و تا آخر نیز ادامه یافت (مطابق با شیوه پیشنهادى مذکور در شماره 51 کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى)
6 - استعفاى تدریجى ودسته جمعى، مانند استعفاى اعتراضآمیز دکتر معین از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و استعفاى دسته جمعى 108 نفر از نمایندگان مجلش ششم در دوازدهم بهمن 1382 و تهدید به استعفاى جمعى از استانداران دولت خاتمى در ماجراى رد صلاحیت تعدادى از نمایندگان مجلس ششم (مطابق با پیشنهاد شماره 113 مذکور درکتاب ازدیکتاتورى تا دموکراسى)
7 - تحصن، که مهمترین آنها تحصن سه هفتهاى نمایندگان اصلاحطلب مجلس ششم در اعتراض به رد صلاحیت جمعى ازنمایندگان مجلس، براى نامزدى مجلس هفتم که بازتابهاى بسیار وسیعى در رسانههاى غربى داشت (مطابق با پیشنهاد شماره 68 مذکور در کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى)
8 - آبستراکسیون واخلال در کار مجلس که از مهمترین آنها آبستراکسیون نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم شوراى اسلامى یک روز پس از اعلان نظر شوراى نگهبان بود. این روش با پیشنهاد فراکسیون اکثریت (جبهه مشارکت) در تاریخ 21دى ماه 1382به اجرا گذاشته شد (برابر با پیشنهاد شماره 172 مذکوردر کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى)
9 - اعتصاب غذا، نظیر اعتصاب یک ماهه اکبر گنجى که موجب جلب حمایت اپوزیسیون داخل و خارج کشور و حمایت علنى و صریح اروپا و دولت بوش شد (برابر با شیوه پیشنهادى مذکور در شماره 159 کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى)
10 - روزه سیاسى که از سوى نمایندگان اصلاح طلب مجلس شوراى اسلامىپیشنهاد و اجرا شد. (مطابق با پیشنهاد شماره 159 مذکور در کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى)
11 - تحریم انتخابات که در مقاطع مختلف از جمله انتخابات شوراى شهرها و روستاها، انتخابات مجلس هفتم و نهمین دوره انتخابات ریاست جمهورى از سوى بسیارى از احزاب وابسته به جبهه اصلاحات مورد تأکید قرار گرفت (مطابق با پیشنهاد شماره 124 مذکور در کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى)
12 - جایزههاى دروغین با انگیزههاى صرفا سیاسى، مثل جایزه صلح نوبل به خانم شیرین عبادى (مطابق با پیشنهاد شماره 14 مذکور در کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى)
13 - چاپ سفید قسمتهایى از صفحات روزنامه، در اعتراض به سانسور و ممنوعیت برخى از مطالبات مانند: اقدام برخى از روزنامهها پس از اعلام ممنوعیت چاپ نامه نمایندگان مجلس ششم به مقام معظم رهبرى از سوىشوراى عالى امنیت ملى (مطابق با شیوه پیشنهادى مذکور در کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى)
14 - تلاش براى به تعویق انداختن زمان برگزارى انتخابات مجلس هفتم، از سوى وزارت کشور در 9 بهمن 1382 که در واقع نوعى نافرمانى، براى ابراز ناخشنودى از تصمیم شوراى نگهبان بود (مطابق با شیوه پیشنهادى مذکور در شماره 114 کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى)
15 - مقاومت و تمرد از قوانینى که در نگاه خود، آن را نامشروع و غیر عادلانه مىدانستند، مانند: ثبتنام جمعى از غیر مجتهدین در انتخابات خبرگان سوم رهبرى در اعتراض به شرط اجتهاد و ثبتنام تعدادى از مخالفین برخى از اصول قانون اساسى از جمله اصل مربوط به ولایت فقیه در انتخابات مجلس شوراىاسلامى و ریاست جمهورى (مطابق با اصل 141 مذکور در کتاب از دیکتاتورى تا دموکراسى)
در نهایت روشن است که براندازى نرم و تلاش امریکا و صهیونیسم جهانى نه تنها توهم نیست بلکه بهعنوان یک واقعیت در حال اجراست و نیروهاى انقلابىمسلمان باید هشیارانه با عوامل و حرکات آن برخوردى بصیرانه داشته باشند.
پل کریگ رابرتز، سیاستمدار سابق امریکایی اخیرا با انتشار گزارشی تحلیلی به افشای نقش دولت امریکا در طراحی آشوب های پس از انتخابات در ایران پرداخته که این گزارش مورد توجه وسیع نشریات انتقادی امریکا قرار گرفته است.
رابرتز با بیان این مطلب که خاطره تلخ دخالتهای پیشین امریکا در تجربه های دموکراتیک ایرانیان، هنوز در ذهن این ملت باقی مانده است؛ این پرسش ها را مطرح کرد که «رسانه های امریکایی به چه میزان به انتخابات کشورهایی مثل ژاپن، هند، آرژانتین یا دیگر کشورها توجه نشان می دهند؟» و یا «چه تعداد از مردم امریکا یا خبرنگاران امریکایی میدانند که چه کسی در راس کشورهایی مثل انگلستان، فرانسه یا آلمان است؟ چه کسی می تواند اسم رهبران سیاسی سوئیس، هلند، برزیل، ژاپن یا حتی چین را نام ببرد؟» این در حالی است که هم اکنون بسیاری از امریکاییان می دانند که رئیس جمهور کنونی ایران، محمود احمدینژاد است و این آگاهی به این خاطر است که رسانههای امریکایی هر روز اقدام به ایجاد هجمه تبلیغاتی علیه احمدی نژاد می کنند و وی را خطرناک معرفی می کنند.
رابرتز سپس با اشاره به توافق تمامی مسئولان جمهوری اسلامی ایران در جلوگیری از نفوذ امریکا می افزاید: بد جلوه دادن احمدی نژاد در رسانه های امریکایی، نشان دهنده نادانی ایالات متحده امریکاست، زیرا رئیس جمهور ایران تنها تصمیم گیرنده این کشور نیست و هیچ یک از رهبران سیاسی ایران نمی خواهند که انقلاب ایران توسط پول های امریکایی و در پوشش انقلاب های رنگین مورد آسیب قرار گیرد.
این مقاله سپس با اشاره به دخالت های بیمورد امریکا در انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایران می نویسد: رسانه های تحت کنترل دولت امریکا که می توان آنها را وزارت تبلیغات و پروپاگاندای امریکا نامید به انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد واکنش نشان داده و با پخش بدون وقفه گزارش ها از اعتراضات داخلی ایران کوشید تا بروز تقلب در انتخابات ایران را به جهانیان القا کند. اما رسانه های امریکایی در حالی می کوشند انتخابات ایران را بدون هیچ دلیل و مدرکی بی اعتبار معرفی کنند که تنها واکنش این رسانه ها به تقلبات مستندی که در جریان اولین دور انتخاب جورج بوش به ریاست جمهوری امریکا وجود داشت، رد این مطلب بود.
این سیاستمدار سابق امریکایی در ادامه گزارش خود خاطر نشان می سازد: سران کشورهای وابسته ای همچون بریتانیای کبیر و آلمان نیز به خط عملیات تبلیغات روانی امریکا وارد شده اند. بهطوریکه دیوید میلیبند، وزیرخارجه بدنام انگلستان در دیدار وزرای اتحادیه اروپا در لوکزامبورگ، نسبت به صحت پیروزی احمدی نژاد ابراز تردید کرد.
رابرتز می افزاید: البته مشخص است که میلیبند هیچ منبع اطلاعاتی مستقلی ندارد و خیلی ساده دستورالعمل های واشنگتن را دنبال می کند، به طوریکه تنها به ادعای بدون پشتوانه کاندیدای شکست خورده انتخابات ایران استناد می کند؛ کاندیدایی که از سوی امریکا بر احمدی نژاد ترجیح داده می شد. از سوی دیگر آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان نیز از سفیر ایران خواست تا «شفافیت بیشتری» در انتخابات ایران ایجاد شود.
رابرتز سپس با اشاره به برخی اظهارات افراطی برخی گروه های تندروی امریکایی که انتخابات ایران را کودتا نامیده بودند این سوال را مطرح کرد که منبع اطلاعاتی رسانه های امریکایی و دولت های وابسته به امریکا چیست؟ این دیپلمات سابق امریکایی در پاسخ به این سوال می گوید: این منبع چیزی نیست جز اظهارات کاندیدای شکست خورده ایران که امریکا نیز ترجیح می داد وی پیروز انتخابات ایران باشد. این در حالی است که نتایج منتشر شده از نظرسنجی مستقل صورت گرفته توسط «مرکز غیرانتفاعی نظرسنجی عمومی» و موسسه «نیو امریکن فاندیشن»، چند هفته مانده به انتخابات ایران از برتری احمدی نژاد خبر داده بود. در بخشی از گزارش این نظرسنجی آمده: «متخصصان زیادی انتخابات ایران را غیرمعتبر و خدشه دار معرفی می کنند اما این در حالی است که نظرسنجی عمومی ما، سه هفته قبل از برگزاری انتخابات نشان داد که احمدی نژاد با در اختیار داشتن بیش از نیمی از آرا، از رقبای خود پیشی می گیرد.
نویسنده مقاله سپس با اشاره به کمک های امریکا به اغتشاشگران در ایران می نویسد: گزارش های زیادی وجود دارد که از برنامه دولت امریکا برای بی ثبات سازی ایران خبر می دهند. گزارش هایی وجود دارد که حاکی از کمک مالی دولت امریکا به بمبگذاری و کشتار در داخل ایران است. طبق یکی از این گزارش ها، ژنرال «میرزا اسلم بیگ»، رئیس سابق ارتش پاکستان طی گفتگوی رادیویی اعلام کرد: اسناد بی چون و چرایی وجود دارد که بر دخالت امریکا در قضایای انتخابات ایران دلالت دارد. این «اسناد ثابت می کند که سازمان سیا، 400 میلیون دلار در داخل ایران به منظور بروز آشوب های پس از برگزاری انتخابات، هزینه کرده است.»
دستیار سابق وزارت خزانه داری امریکا میافزاید: در صورتی که از نظر عاقلانه به انتخابات ایران بنگریم باید از ایرانیان پرسید که اگر کشور شما از سوی امریکا و رژیم صهیونیستی بهطور مداوم تهدید به جنگ یا حتی حمله هسته ای شود، آیا شما ترجیح میدهید که بهترین مدافع خود را رها کنید و کسی را انتخاب کنید که از سوی امریکا و اسرائیل ترجیح داده شده است؟ وی سپس خطاب به مدعیان تقلب در انتخابات ایران می گوید: آیا شما باور می کنید که مردم ایران به کسی رای داده باشند که ایران را به کشوری تبدیل کند که تحت نفوذ امریکا باشد؟ رابرتز در بخشی از گزارش خود با تاکید بر تاریخ کهن و فرهنگ بالای ایرانیان می نویسد: درصد کمی از جوانان ایرانی به دلیل برخی لذت جویی های شخصی، وابسته به غرب هستند که این افراد به راحتی توسط پول های امریکا سازمان دهی می شوند تا با دولت ایران و موازین اسلامی این نظام به مخالفت بپردازند.
اما در این میان تأکید رسانههای خارجی مبنی برانجام تقلب در انتخابات ایران و حمایت از آشوبهای خیابانی با توجیه نادیده انگاشته شدن رأی مردم، حمایتهای بیگانگان از انقلاب رنگی، جریان مزبور را عیان ساخت. بی شک آشفته ساختن فضای سیاسی جامعه،کسب مساعدت بینالمللی، ایجاد فشار به حکومت از سوی بیگانگان تحت عناوینی همچون جریمههای دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادی و کاهش به رسمیت شناختن رئیسجمهورمنتخب از جمله کارویژههای نیروهای بیگانه میباشد. از دیگر سو آنچه که درتمامیانقلابهای رنگی به عنوان وجه مشترک مطرح است حمایت کشورهای خارجی و تکیه بر برخی از منابع آنها میباشد. بهطورمشخص بر اساس مشاهدات شهروندان تهرانی سفارتخانههای کشورهای انگلیس، فرانسه و استرالیا در آشوبهای روز شنبه تهران به آشوبطلبان و تروریستهایی که از بیم دستگیری متواری بودند، پناه دادند. باتوجه به اخبارمزبورکاملاً میتوان دریافت جریان مزبور پایی نیز در کسب حمایتهای بیگانگان و فضاسازیهای بینالمللی آنان دارد.
سیطره خبری وروانی غرب بر افکار عمومی ، با سرمایهگذاری هنگفت به دست آمده است. بیش از نیمی از کارمندان خبرگزاری AP در خارج این کشور مشغول به کار هستند و 240 دفتر در سراسر دنیا دارند. یعنی در برخی کشورها چند دفتر را در مناطق مختلف تأسیس کردهاند.
سرویس بینالملل AP روزانه 14 میلیون کلمه خبر تولید میکند . خبرگزاری فرانسه در 120 کشور دنیا دفتر دارد و رویترز در 200 شهر دنیا دفتر دارد و به 19 زبان اخبار خود را منتشر مینماید.
در سفری که اخیراً دو نفر از مدیران ارشد AP به فارس داشتند، میگفتند که ما در غزه 18 خبرنگار داشتیم. آیا AP دلش برای مردم فلسطین سوخته است یا آنکه میخواهد انحصار خبری خود را در انعکاس وقایع غزه حفظ نماید. آنقدر در صحنه های خبری پرقدرت و گسترده حضور مییابند که رسانههای دیگر ناچارند وقایع غزه را به روایت خبری و تصویری AP منتشر نمایند.
به راستی چرا AP علاوه بر سرمایهگذاری روی انتشار اخبار در فضای مجازی، اقدام به تأسیس رادیو و تلویزیون هم میکند؟
آیا جمهوری اسلامی ایران توانسته است در پرونده هستهای، حرف خود را از طریق رسانههایش به گوش جهانیان برساند؟ کدام خبرگزاری ما توانسته است تصویر واقعی و شفافی از حقوق هستهای ملت ایران به مردم دنیا و به رسانههای دیگر، مخابره نمایند. اگر شما جستجویی در گوگل و دیگر موتورهای جستوجو داشته باشید، بالای 90 درصد حجم اخبار و گزارشهای مربوط به پرونده هستهای ایران به روایت سه خبرگزاری رویترز، AP و فرانسه است.
میدان رقابت در خبرگزاریهای داخلی الان سر این موضوع است که کدام خبرگزاری خبر سخنرانی فلان وزیر یا مدیر اجرایی و قضایی را چند دقیقه زودتر روی خط فرستاده یا این خبر تولیدی در چند روزنامه کشور استفاده شده است.
چرا باید خبرگزاری ای که حرف اول را در داخل کشور از حیث تعداد خبر، فراگیری حوزههای خبر، میزان مراجعه کاربران اینترنتی، سرعت ارسال خبر و دهها فاکتور دیگر حرفهای، مورد توجه رسانههای کشور است، از تأسیس یک دفتر خبری در عراق یا ترکیه یا افغانستان که به نوعی مناطق و حریم امنیتی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشوند، محروم باشد؟
زمانی که ما میدان رسانه را به غربیها واگذار مینماییم آن وقت برای ما واژگانسازی میکنند. جنبشهای بیداری مردمی و ضدامپریالیستی را به واژه تروریسم ترجمه مینمایند. مأموران اطلاعاتی غرب را شهروند مینمایند و یا حتی در عرصههای اقتصادی، رواج صنایع «مونتاژ»را به «مدرنیزاسیون» ترجمه میکنند و حکومتهای دستنشانده غرب را میانهرو مینامند.
قطعاً میلیونها واژهای که به سوی ما شلیک میشود با یک پشتوانه نظری است.اگر امریکاییها به 60 زبان دنیا خبر منتشر میکنند و آژانس رسانهای امریکا 700 میلیون دلار بودجه برای برنامههای رادیو تلویزیونی مخصوص ایران بودجه تخصیص میدهد، نشان میدهد که به اهمیت خبر و رسانه پی بردهاند.
چرا بوش نومحافظهکار که در اوایل ریاست جمهوریاش میگفت قدرت از لوله تفنگ سخن می گوید، در ماههای آخر ریاست جمهوریاش در دیدار با وبلاگنویسان کشورهایی چون ایران، چین، کوبا، ونزوئلا، بلاروس و سودان، به صراحت میگوید وبلاگها رسانههای کوچک هستند که میتوانند انقلابهای بزرگ به وجود آورند؟
اگر خبرگزاریهای داخلی روی بخش بینالملل میتوانستند هزینه کنند نباید ما صحنه تحقیر امریکا در عراق و افغانستان را از دست میدادیم. کدامیک از حاضران در این جلسه، طی پنج سالی که از حمله امریکا به عراق میگذرد تصویر یک سرباز کشته شده امریکایی را که اعضای بدن و پیکر او غرق در خون و اعضای بدنش بر اثر انفجار خم
نظرات شما عزیزان: